تفلد ایجی
تفلد ایجی

ساعت 7 صبح اینهیه

-هاااا تقویمو نگاه کردم یا خداااااا امروز با هیجان بلند شدم و ایجی رو دادم دست پسرا دنبال نخود سیاه زنگ زدم به مرلی

مرلیا-درررررررد اول صبحی چه مرگته ساعتو ببین ساعت 7 

-مرلیییی حرف مفت نزن فقط زود اماده شو و با بچه ها بیا خونه ما 

مرلیا-باااش باو باای 

گوشی رو قطع کرد

مرلیا

-خب این زیتون پرورده که زودتر رفته بزار کلید اون ماشین بوگاتیمو بردارم اه لعنتی کوجاس کل خونه رو زیر و رو کردم و اخرش رو پا تختیم بود 

-خب بزن بریم 

رفتم دنبال رایا و تری و مری و فاطی 

تو ماشین رایا

-خب جریان چیه 

مرلیا-والا من خودمم نمیدونم اینهی زنگ زد و گفت فورا با شوماها بیایم خونش 

رایا برگشت  دید فاطی و مریکا و تری اینو چی گرفتن خوابیدن 

صدای ضبطو برد بالا 

ترسا-حنااااق مرض داری خوابمونو بهم میزنی 

مریکا و فاطی-تو روحتون 

خلاصه رسیدیم خونه اینهی دم خونه مرلیا

-زینگ زینگ زیینگ زینگ زیینگ  اینهی درو وا کرد

-مگه عروسیه ؟ 

فاطی-اره عروسی خر مش غلامه

مریکا و تری-خخخخخخخخخ 

-بیاید تو 

رفتیم تو داشتیم تصمیم میگرفتیم که هرکی چی کار کنه 

اینهیه

-خب کیک تولد با من 

ترسا و مریکا-بادکنک ها با ما

رایا و فاطی-تزیینات هم با ما

مرلیا-کرم ریزی هم با من همه یه چش غره ای به من رفتن

مرلیا-باش بابا ترقه و فشفشه ها و کارت هم با من و اینهی

 من و اینهی رفتیم کیک بگیریم 

اینهیه

-هووم این کیکه چطوره؟ یه کیک بود روش نوشته بود تولد عشق همیشگیم مبارک

مرلیا-هووم نه زیادی عشقولانس 

-ای درد خب این یکی چطوره ؟ یه کیک بود روش نوشته بود تولدت مبارک گل همیشه بهار

مرلیا-مگه دختره؟ 

همین طوری من یه بهونه ای میومد اخر اینهی یه کیکی انتخاب کرد اوجل 

بعد رفتیم کارت تولد بگیریم برا ایجی 

اینهی یه کارت برداشت یه شعر عشقولانه نوشته بود 

مرلیا یه کارت باحال برداشت که مدل متحرکی بود 

اخرش هم اون متحرکرو گرفتیم از سر کرم ریزی من 

رفتیم خونه 

مرلیا

-و..وااایی همه چیی اوکیه تری مری افتاده بودن رو مبلا نفسشون بند اومده بود خب خیلی بادکنک باد کردن 

اینهیه-ممنووون شب شد این پسرا از دست ایجی نزدیک تشنج بودن 

فاطی زنگ زد به اتی

-الو کیگو ایجی رو بیارید همه چی حاضره 

کیگو-ب...باشه

تو ماشین .اتوبه

-شیرایشی سر و ته کن برگردیم 

کورانوسوکه-باش 

اومدن خونه ایجی اینهیه پسرا از در پشتی سمت اشپزخونه اومدن 

مرلیا از اونور رفت بیرون از کنار درختای تو حیاط رفت پشت ایجی 

-خب کبریت ....اتیش وووو....فورااااان یدفعه همه فشفشه ا رفتن هوا  منم یه چندتا ترقه انداختم زیر پای ایجی و وقتی ترکید ایجی دوید تو خونه اینهیه هم جلو در بود که خوردن بهم و به طور منحرفانه ای ایجی افتاد رو اینهیه 

-هاهاها یه عکس بگیرم چیلیک 

بلند شدن اینهیه

-مرلی زود اون عکسو پاک کن 

مرلیا-عمرا  خلاصه موقع تولد شد 

اینهیه کیکو گذاشت رو میز شمع هم گذاشت رو کیک مرلیا اومد شمعو روشن کنه که اینهیه کبریتو از دستش گرفت

-دیگه عمرا بهت کبریت بدم بعد خودش شمع رو روشن کرد 

ایجی شمعو فوت کرد و جیغ و داد و دست و غیره 

کادو هامونم دادیم ولی ...

مرلیا نداد چرا؟ 

مرلیا

-هاهاها یه ترقه برداشتم انداختم بغل ایجی ایجی بیچاره سریع برش داشت انداخت رو شیرایشی شیرایشی انداخت رو زایزن و زایزن انداخت رو اتوبه اتوبه انداخت کینتارو کینتارو انداخت رو تزوکا .... و بوووم تو دست تزوکا ترکید ولی... صورت تزوکا رنگی شد

اینهیه-چیی مگه این ترقه نبود؟

-معلومه که نه از اون گلوله های پینت بال بود 

رایا-مرلیا میکشمت 

-الفرار 

10 دور دور حیاط اینهیه اینا دودیدم 

بعدشم نخود نخود هرکه رود خانه خود البت با کتکای رایا خخخخ

ایجی امیدوارم خوشت اومده باشه بخصوص از کرم ریزی من  یک سال به سنت و یکسال به کودک درونت اضافه میشود

 

 

 


[ جمعه 6 آذر 1394 ] [ 17:59 ] [ fàþèmèh ßhìŕàìßhì♤ ] [ بازدید : 449 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
تو وب نیستم (1395/01/08 )
سلااام (1394/11/29 )
خبر دااااغ (1394/10/25 )
پاستا (1394/10/21 )